اینقدر خودت رو نگیر !

اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن !

وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد فکر نکن که فوق العاده ای !

 

 

شاید اون کم توقعه . .

 

 



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:57 | نویسنده : محمد | نظر بدهید
به سلامتی اون دختری که هنوز تنهاست چون نتونسته فراموش کنه…
و به سلامتی  اون جفتی که اولین شب بعد از جدایی رو دارن تنهایی با چشم خیس تو اتاق تاریک
و خالی از هم سحر میکنن…
اینجا زمین است مطمئن باش یه روز دوباره همدیگرو میبینیم...


تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:56 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

زندگی مانند کلاسی است که زنگ های پی در پی دارد و تو در پی ان فرصتی هستی

که زنگ تفریحت برسد در زندگی نیز زنگی برای دلتنگی و جدایی و تنهایی

موجود است.....باشند افرادی تنها و رنجیده............

 



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:52 | نویسنده : محمد | نظر بدهید
گاه دلتنگ می شوم...
دلتنگ تر از همه گوشه ای می نشینم
وحسرت ها را مرور می کنم...!
نمی دانم کدام خواهش را نشنیدم...
و به کدام دلتنگی خندیدم...
که دلتنگ ترینم...!


تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:51 | نویسنده : محمد | نظر بدهید
گاه دلتنگ می شوم...
دلتنگ تر از همه گوشه ای می نشینم
وحسرت ها را مرور می کنم...!
نمی دانم کدام خواهش را نشنیدم...
و به کدام دلتنگی خندیدم...
که دلتنگ ترینم...!


تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:51 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

 

جدایی ... !!

آغاز جدايی ما همان نگاه اول بودهمان زمان كه در نگاه يكديگر می خوانديم كه مبادا روزی ديگر اين چنين در كنار هم نباشيمكه مبادا در آينده ای نه چندان دور حسرت داشتنيك ثانيه از حال را بخوريم

.

.

آغاز جدايی ما همان لحظه بود كه فهميديم بزرگ شده ايمو آن لحظه آرزو كرديمكه كاش كوچك می مانديم

.

آغاز جدايی ما همان لحظه بودكه زندگی را فهميديمكه فهميديم اين قدر هم ساده نيستو آرزو كرديم كه كاش به دنيا نيامده بوديم

.

.

آغاز جدایی ما همان لحظه بود كه فهميديم چيزی شبيه عشق در وجودمان استو فهميديم كه عشق جدايی می آفريند

.

.

آغاز جدايی ما همان لحظه بودكه دنيا آنقدر برايمان كوچك شدكه فهميديم جز ما كسی در آن نيست

آغاز جدايی ما همان روز بود

.

  .و امروز كه ما با خاطرات آن روزها زنده ايم

با خود می گوييم

كاش آن روزها نبود

كاش نبودكه آغاز جدايی ما همان روزها بود

.



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:47 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

هیچ میدانی یک سال گذشت ... ؟!

 

سالگرد بی من بودنت مبارک ....

 

امشب در اولین سالگرد رفتنت به گریه نشستم  ....

 

که دست های خیالت اشکهایم را پاک کرد ...!!

 

 


تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:37 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

چقدر تنهایی آزارم میدهد

چقدر نبودت را بلند حس میکنم

چقدر قلبم بی قرار و لجباز شده

با قلبم چه کردی؟

از وقتی رفتی چشمانم میهمان ناخوانده بسیار دارد

گاه و بی گاه

شب و روز میبارد

بیصدا گریستن را بیصدا آموختن

کاش تقدیر این را نمیخواست

کاش بودی ،حتی اندکی


تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:36 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

در دادگاه عشق قسمم قلبم بود، وكيلم دلم بود

 

و حضار جمعي از عاشقان و دلسوختگان 

قاضي نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام كرد

پس محكوم شدم به تنهايي و مرگ

كنار چوبه ي دار از من خواستند تا آخرين خواسته ام را بگويم

 

و من گفتم به تو بگويند:

 

دوستت دارم



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:35 | نویسنده : محمد | نظر بدهید

 

نه خدا!

نه دعا!

هیچ چیز ما را بهم نرساند!

گاهی خوب است!

آدم بداند!

وقتش رسیده!

دست بکشد!

رها کند...

که جنگیدن بس است!

ابله ماندن بس است!

گاهی باید بگذاری سرنوشت بیاید!

روزگار خودی نشان بدهد!

همه چیز دست به دست هم دهد!

تا اوضاع رقم بخورد!

و تو!!!

ساکت و سرد و تنها ورق بخوری...



تاريخ : شنبه 12 مرداد 1392برچسب:, | 17:32 | نویسنده : محمد | نظر بدهید
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد
  • کاراته
  • قالب بلاگ اسکای