یک روز که باران می آید
روزی که چترمان دو نفره شده
یک روز که همه جا خیس است
روزی که گونه هایت از سرما سرخ است
آرام تر از هر چه تصور کنی
آرام آرام
می بوسمت.............
.
کاش پیش من بودی
کاش دستانت در دستانم بود
و لطافت هزار ابر سپید بهاری را
در دست داشتم
و در اوج خوش بختی پرواز می کردم
کاش می توانستم به چشمانت نگاه کنم
و با هر نگاه من
هزار هزار واژه ناگفته عشق را
به یک باره به سوی تو روان می کردم
و با هر نگاه تو
شادی در چشمان من می جوشید
کاش می توانستم صدای گرم تو را بشنوم
تا چون آبشاری از نغمه های روح انگیز
بر عمق جانم جاری گردد
و همه غم های فراق را بزداید
کاش پیش من بودی
من با گرمای عشق تو زنده ام
چه زیباست
که تو تنها نیاز من باشی
و چه عاشقانه است
که تو تنها آرزویم باشی
و چه رؤیایی است
این لحظه های ناب عاشقی
و من همه زیبایی عاشقانه و رؤیایی را با فقط تو حس می
کنم
و اگر غروری در من هست غرور عشق به توست
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . .
حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !.!
من پر از تردیدم ، پر از فکر و خیال
من پر از تعبیرم ، پر از شعر و سوال
من پر از حس سکوت پر از طرح بهار
خالی از حس ثبوت خالی از صبر و قرار
عاشق پروازم پیله هایم بسته
مانعی نیست ، خودم پر و بالم خسته
سایه
هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم کوچه ها را بلد شدم خیابان ها
را بلد شدم ماشین ها را ؛ مغازه ها را ؛ رنگ چراغ های قرمز را ...
جدول ضرب را حتی... دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمی شوم ولی
هنوز گاهی میان آدم ها گم می شوم آدم ها را بلد نیستم ...
بچه که بودیم با یه عروسک خوشحال می شدیم ؛
بچگی می کردیم و شاد و بی غم می خندیدیم ...
نمی دونم یهو چی شد بزرگ شدیم !
حالا دنیا هم شادمون نمیکنه ...
یه وقتی خوبی می کردیم ،
اما حالا نه خوبیم و نه خوبی بلدیم !
یه وقتایی دلمون که می گرفت گریه آروممون می کرد،
اما حالا ...
حالا منتظریم زندگیمون زودتر تموم شه ...!
مثل یه آدم کوکی کوکمون تموم شده ، خاموشیم ...
اون وقتا آدم کوکیامون و بارها کوک می کردیم ؛
اما حالا هیچکس پیدا نمیشه کوکمون کنه !
ساده بودیم و سادگی رو حفظ بودیم اما حالا ...
خاطره سلامی آشناو کاغذی که بار اندوهم را به دوش می کشد؛
تمام دل مشغولی این روزهایم را مسبب اند ...!
گونه هایم خیس می شوند از باران ،
جای غم روی شیشه ی تنهایی لحظه هایم جا مانده است ...
دلم اما... کویری بیش نیست؛
دیریست ساحل بغض نگاهم تنهای تنهاست ...!
امشب، مرغ خیالم به ابرهای سیاه پر میکشد
و فریاد رعد و بوی نم کاهگل ها فضا را پر میکند ...
زمان، عشق را فریاد میزند و
ثانیه ها توقف کرده به دشت و دچار شقایق شده اند ...
و من دوباره به سکوت کاغذ پناه می آورم و باز هم ابتدای دلتنگیست...
به اندازه ی دلتنگی شاپرک ها
به اندازه ی شکستن شمعدانی ها
و به اندازه ی تنهــــــــا ماندن قاصـــــــدک به وسعت دریـــــا ... دلگیــــــرم،
نه از تـــــو ...
از خــــودم و ایـــن آدمـــــک های چوبــــکی
کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟
کجاست آن شب گرد شوریده ای که
صدای محزونش مرحمی باشد؛
بر قلــــب زخمـــی ام؟
خستـــــه ام ....
بیــــزارم ....
از این دوستان به ظاهر دوست ...
هیچکــــس هـمـــــــراه نیست
کاش حداقل به جای 10تا4بلدبودی بشماری
اماحاضربودی واسم کاری کنی
هیچ وقت تنهات نمیذاشتم تورو....
.: Weblog Themes By Pichak :.